به من زنگ می زنی که بگویی دکترها بعد از شش سال، جوابت کرده اند.
میگویی بعد از تو مراقب دو بچه ات باشم. بعد از تو اما چه کسی مراقب من باشد؟
پیش تو، کنار دستگاه ناتوان دیالیز، همنوای ناله های بیصدایت، جلوی چشمهای کور شده ات، و در کنار جسد زنده ات، خودم را از اجتماع کثیف پنهان میکردم.
با تو، بین خودم و سیاست کثافت، و هنر پوچ سطحی، و موجودات آدم نمای پول محور، و زنهای محو درخشش زرگریها و بوتیکها، و مردهای زیر ناف، فاصله می انداختم. اطاق تو در بیمارستان، پناهگاهم بود از همه ی آنچه در این شهر نانجیب، آزارم میداد.
تو می میری با دردهایت، و من زنده می مانم با زخمهایم.
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3